شاعر : سعید توفیقی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترکیب بند
ای ضـامن آهـو؛هـمۀ بـود و نـبـودم قربان توو لطف وعطای تووجودم جان میدهم آقا!عوضش عشق عطا کن در معامـلهای یکطرفه طالب سودم
در بـیـن مـحــبـان تـو آلــودهتــریـنـم شرمنـده از ایـنم که مـطـیع تونبـودم
گه گاه تو را دیدم ونشناختم ای وای صد حیف که آغوش برایت نگـشودم
گاهی به سر سـفـره کـنار تو نـشـیـنم هـمراه توای شـاه غـذا مـیـل نـمـودم یا فاطمه میگویم واین اذن دخول است راهـم بده من سـیـنـهزن یـاسکـبـودم
گـفـتم به شما شیـعـه اثـنی عـشرم،نه از کـودکیام گـریـه کن جـدّ تو بـودم درصحن دوچشم من ازآن روزکه وا شد با گریه وبا اشک حـسـیـنـیـه بـنا شد
ای حضرت سلطان بنگرحال گدارا ازمن بخر این ناله واین اشک وبکا را پـر بـاز نـکـردی و کـرم لا اقـل آقــا واکن به روی من یکی از پنجرهها را ای دست شفابخشی تو پنجـره فـولاد انگارمسیح ازتوگرفته است شفا را
این نقـطۀ پایـان محـرم،صفر ماست امـضا بـنـمـا تـذکـرۀ کـرب وبـلا را
امروز، دو مـاه است عـزادارشمائیم سخت است درآریم ز تن رخت عزا را در روز سیهپوشیمانمادرمان بست با دست خودش دگـمـۀ پیراهـن مارا
امـروزولـی نیـست تـوقـع کهبـیـایـد باید که کـند دفـع خـطر شیـر خـدارا جز اشک ندارم به کفم،شاید همین اشک خـامــوش کـنـد دامـن اُمُّ الـنّـجـبــا را امروز که از زهر،ز پا تا سرتان سوخت انگار دوباره،پسِ در مادرتان سوخت تـوآمـدی وبـود عـبـا بـر سـرت آقـا خـون بود سـفـیـدی دوچـشمترت آقا
وقتی بهروی خاک نشـستی بهگمانم شـد زنـده تـورا خـاطـرۀ مـادرت آقا
ای لالـۀ شـادابگــلـسـتــان امــامـت دست چه کسی کرد تورا پرپرت آقا این کیست امامه به سرشنیست؟جواد است ازراه دراز آمــده تــاج ســرت آقـــا
شـدمـوقـع تـحـویـل امـانـاتامـامـت دادی به پـسـرخـاتـم انـگـشـتـرت آقا صد شکر سر تو به روی دامن اوبود وقـتیکه کـشـیـدی نـفـس آخـرت آقـا
چشم تو به ره ماند ونیامد به کنارت درموقـع جان دادن توخـواهـرت آقا
تشییع شدی لیک نه درزیرسم اسب گل بود که میریخت روی پیکرت آقا کِی با لب تشته سرت از پشت بریدند؟
آیا پی انگـشـترت، انگـشت بـریـدند؟